اهمیت تورم و تولید ناخالص داخلی
سرمایهگذاران احتمالاً هرروز اصطلاحات تورم و تولید ناخالص داخلی (GDP) را میشنوند. اغلب آنها احساس میکنند که این معیارها باید همانطور که یک جراح نمودار بیمار را قبل از عمل مطالعه میکند، موردمطالعه قرار گیرد.
بیشتر سرمایهگذاران مفهومی از معنای تورم و تولید ناخالص داخلی و نحوه تعامل آنها دارند، اما زمانی که بهترین ذهنهای اقتصادی در جهان نمیتوانند در مورد تمایزات اساسی بین میزان رشد اقتصاد ایالاتمتحده یا میزان تورم برای آمریکا به توافق برسند. برای رسیدگی به بازارهای مالی ، دانستن اینکه چهکاری باید انجام شود دشوار است.
سرمایهگذاران فردی باید سطحی از درک را بیابند که به تصمیمگیری آنها کمک کند بدون اینکه آنها را با دادههای بیشازحد غیرضروری غرق کند. معنی تورم و تولید ناخالص داخلی را برای بازار، اقتصاد و پرتفوی خود بیابید.
اصطلاحات پایه
تورم
تورم میتواند به معنای افزایش عرضه پول یا افزایش سطح قیمت باشد . وقتی در مورد تورم میشنویم، در مورد افزایش قیمتها در مقایسه با برخی معیارها میشنویم. اگر عرضه پول افزایشیافته باشد، این معمولاً خود را در سطوح بالاتر قیمت نشان میدهد - این فقط یک مسئله زمان است. برای این بحث، ما تورم را با شاخص اصلی قیمت مصرف کننده (CPI) اندازهگیری میکنیم که اندازهگیری استاندارد تورم مورداستفاده در بازارهای مالی ایالاتمتحده است. اندازهگیری تورم هسته ای از اهمیت بیشتری برخوردار است . CPI اصلی غذا و انرژی را از فرمولهای خود حذف میکند زیرا این کالاها نوسان قیمت بیشتری را نسبت به بقیه CPI نشان میدهند.
تولید ناخالص داخلی (GDP)
تولید ناخالص داخلی (GDP) در ایالاتمتحده نشاندهنده کل تولید اقتصاد ایالاتمتحده است. مهم است که به خاطر داشته باشید که ارقام تولید ناخالص داخلی، همانطور که به سرمایهگذاران گزارششده است، از قبل برای تورم تنظیمشده است. بهعبارتدیگر، اگر تولید ناخالص 6 درصد بیشتر از سال قبل محاسبه میشد، اما تورم در همان دوره 2 درصد اندازهگیری میشد، رشد تولید ناخالص داخلی 4 درصد یا رشد خالص طی دوره گزارش میشد.
رابطه بین تورم و تولید ناخالص داخلی
رابطه بین تورم و تولید اقتصادی (GDP) مانند یک رقص بسیار ظریف است. برای سرمایهگذاران بازار سهام ، رشد سالانه تولید ناخالص داخلی حیاتی است. اگر تولید کلی اقتصادی در حال کاهش باشد، یا صرفاً ثابت بماند، اکثر شرکتها نمیتوانند سود خود را افزایش دهند (که محرک اصلی عملکرد سهام است). بااینحال، رشد بیشازحد تولید ناخالص داخلی نیز خطرناک است، زیرا بهاحتمالزیاد با افزایش تورم همراه خواهد بود که با کاهش ارزش پول ما (و سود شرکتها در آینده) سود بازار سهام را از بین میبرد. اکثر اقتصاددانان امروز توافق دارند که 2.5 تا 3.5 درصد رشد تولید ناخالص داخلی در سال بیشترین چیزی است که اقتصاد ما میتواند بدون ایجاد عوارض جانبی منفی حفظ کند.. اما این اعداد از کجا میآیند؟ برای پاسخ به این سوال، باید یک متغیر جدید یعنی نرخ بیکاری را وارد بازی کنیم.
مطالعات نشان داده است که در 20 سال گذشته، رشد سالانه تولید ناخالص داخلی بیش از 2.5 درصد باعث کاهش 0.5 درصدی بیکاری برای هر درصد بیش از 2.5 درصد شده است. به نظر میرسد راهی عالی برای کشتن دو پرنده با یک سنگ افزایش رشد کلی و درعینحال کاهش نرخ بیکاری، درست است؟ بااینحال، متأسفانه، این رابطه مثبت زمانی شروع به از بین رفتن میکند که اشتغال بسیار کم یا نزدیک به اشتغال کامل میشود. ثابتشده است که نرخهای بیکاری بسیار پایین پرهزینهتر هستند، زیرا اقتصادی که تقریباً با اشتغال کامل کار میکند، باعث دو اتفاق مهم میشود:
1. تقاضای کل برای کالاها و خدمات سریعتر از عرضه افزایش مییابد و باعث افزایش قیمتها میشود.
2. شرکتها باید دستمزدها را درنتیجه بازار کار فشرده افزایش دهند. این افزایش معمولاً در قالب قیمتهای بالاتر به مصرفکنندگان منتقل میشود زیرا شرکت به دنبال حداکثر کردن سود است.
باگذشت زمان، رشد تولید ناخالص داخلی باعث تورم میشود. تورم، اگر کنترل نشود، خطر تبدیلشدن به تورم فوقالعاده را دارد. هنگامیکه این فرآیند انجام شود، میتواند بهسرعت به یک حلقه بازخورد خود تقویتکننده تبدیل شود. این به این دلیل است که در دنیایی که تورم در حال افزایش است، مردم پول بیشتری خرج میکنند زیرا میدانند که در آینده ارزش کمتری خواهد داشت. این امر باعث افزایش بیشتر در تولید ناخالص داخلی در کوتاه مدت و افزایش بیشتر قیمت میشود. همچنین اثرات تورم خطی نیست. بهعبارتدیگر، تورم 10 درصدی بسیار بیشتر از دو برابر تورم 5 درصد مضر است. اینها درسهایی هستند که اکثر اقتصادهای پیشرفته می گیرنداز طریق تجربه آموختهاند؛ در ایالاتمتحده، فقط باید حدود 30 سال به عقب برگردید تا یک دوره طولانی تورم بالا را پیدا کنید که تنها با گذراندن دوره دردناک بیکاری بالا و از دست دادن تولید به دلیل بیکار ماندن ظرفیت بالقوه، برطرف شد.
تورم چقدر زیاد است؟
پس چقدر تورم "خیلی زیاد" است؟ طرح این سوال بحث بزرگ دیگری را آشکار میکند، بحثی که نهتنها در ایالاتمتحده بلکه در سراسر جهان توسط بانکداران مرکزی و اقتصاددانان بهطور یکسان مطرحشده است. عدهای اصرار دارند که اقتصادهای پیشرفته باید تورم صفر درصدی یا به عبارتی ثبات قیمتها را هدف قرار دهند. بااینحال، اجماع عمومی این است که اندکی تورم درواقع چیز خوبی است.
بزرگترین دلیل پشت این استدلال به نفع تورم، دستمزد است. در یک اقتصاد سالم، نیروهای بازار در برخی مواقع از شرکتها میخواهند که دستمزدهای واقعی یا دستمزدها را پس از تورم کاهش دهند. در دنیای تئوریک، افزایش 2 درصدی دستمزد در طول یک سال با تورم 4 درصدی، همان اثر خالص کاهش دستمزد 2 درصدی در دورههای تورم صفر را برای کارگر دارد. اما در دنیای واقعی، کاهش دستمزد اسمی (دلار واقعی) بهندرت اتفاق میافتد، زیرا کارگران تمایل دارند در هرزمانی از پذیرش کاهش دستمزد خودداری کنند. این دلیل اصلی است که اکثر اقتصاددانان امروزی (ازجمله کسانی که مسئول سیاست پولی ایالاتمتحده هستند) توافق دارند که تورم اندکی، حدود 1٪ تا 2٪ در سال، بیشتر از اینکه برای اقتصاد مضر باشد، سودمند است .
فدرال رزرو و سیاست پولی
ایالاتمتحده اساساً دو سلاح در زرادخانه خود برای کمک به هدایت اقتصاد به سمت مسیر رشد پایدار بدون تورم بیشازحد دارد: سیاست پولی و سیاست مالی . سیاستهای مالی از دولت در قالب سیاستهای مالیاتی و بودجه فدرال میآید. درحالیکه سیاست مالی میتواند در موارد خاص برای تحریک رشد در اقتصاد بسیار موثر باشد، اکثر ناظران بازار به سیاست پولی نگاه میکنند تا بیشتر کارهای سنگین را در حفظ اقتصاد در الگوی رشد باثبات انجام دهد. در ایالاتمتحده، کمیته بازار باز هیئت مدیره فدرال رزرو (FOMC) وظیفه اجرای سیاست پولی را بر عهده دارد که به عنوان هر اقدامی برای کاهش یا افزایش مقدار پولی که در اقتصاد در گردش است تعریف میشود. کوچک کردن، به این معنی استفدرال رزرو (FED) میتواند به دست آوردن پول آسانتر یا سختتر شود، از این طریق هزینهها را برای تحریک اقتصاد تشویق میکند و دسترسی به سرمایه را درزمانی که نرخ رشد به سطوح ناپایدار میرسد محدود میکند.
آلن گرینسپن قبل از بازنشستگی اغلب به عنوان قدرتمندترین فرد روی کره زمین شناخته میشد. این برداشت از کجا آمده است؟ بهاحتمالزیاد به این دلیل بود که نقش آقای گرینسپن به عنوان رئیس فدرال رزرو (در سال 2020، این نقش در حال حاضر توسط جروم پاول اشغالشده است) اختیارات "ویژه" را برای او فراهم کرد - عمدتاً توانایی تعیین نرخ وجوه فدرال . نرخ "Fed Funds" نرخی است که با آن پول میتواند بین موسسات مالی در ایالاتمتحده تغییر کند. درحالیکه تاثیرات تغییر در نرخ وجوه فدرال رزرو ( نرخ تنزیل ) در کل اقتصاد زمان میبرد، اما ثابتشده است که در ایجاد تعدیل در عرضه کلی پول در صورت نیاز بسیار موثر است.
درخواست از گروه کوچکی از مردان و زنان FOMC که چند بار در سال دور یک میز مینشینند تا مسیر بزرگترین اقتصاد جهان را تغییر دهند، امری دشوار است. این مانند تلاش برای هدایت یک کشتی بهاندازه تگزاس در سراسر اقیانوس آرام است - میتوان این کار را انجام داد، اما سکان این کشتی باید کوچک باشد تا کمترین اختلال را در آب اطراف آن ایجاد کند. تنها با اعمال فشارهای مخالف کوچک یا کاهش فشار کمی در صورت نیاز، فدرال رزرو میتواند اقتصاد را با آرامش در امتداد امنترین و کمهزینهترین مسیر به سمت رشد پایدار هدایت کند. سه حوزه اقتصاد که فدرال رزرو با جدیت بیشتر به آن توجه میکند عبارتاند از تولید ناخالص داخلی، بیکاری و تورم. بیشتر دادههایی که باید با آنها کار کنند، دادههای قدیمی است، بنابراین درک روندهاخیلی مهم است. در بهترین حالت، فدرال رزرو امیدوار است که همیشه جلوتر از منحنی باشد و پیشبینی کند که فردا چه چیزی در اطراف است تا بتوان امروز روی آن مانور داد.
محاسبه تولید ناخالص داخلی و تورم
در مورد نحوه محاسبه تولید ناخالص داخلی و تورم به همان اندازه که در هنگام انتشار با آنها چه باید کرد، بحث وجود دارد. تحلیلگران و اقتصاددانان بهطور یکسان اغلب شروع به جدا کردن رقم تولید ناخالص داخلی یا تنزیل مقداری از رقم تورم میکنند، بهخصوص زمانی که با موقعیت آنها در بازارهای آن زمان مطابقت داشته باشد. هنگامیکه تنظیمات لذت جویانه را برای «بهبود کیفیت»، وزن دهی مجدد و تعدیلهای فصلی در نظر میگیریم، چیز زیادی باقی نمیماند که به یکشکل فاکتور گرفته، هموار یا وزن دهی نشده باشد. بااینحال، روششناسی در حال استفاده است و تا زمانی که تغییرات اساسی در آن ایجاد نشود، میتوانیم به نرخ های تغییر نگاه کنیم. در CPI (که با تورم اندازهگیری میشود) و بدانید که ما از یکپایه ثابت مقایسه میکنیم.
پیامدها برای سرمایهگذاران
نظارت دقیق بر تورم برای سرمایهگذاران با درآمد ثابت بسیار مهم است زیرا جریانهای درآمدی آتی باید توسط تورم تنزیل شوند تا مشخص شود که پول امروز چقدر در آینده ارزش خواهد داشت. برای سرمایهگذاران سهام، تورم، چه واقعی و چه پیشبینی شده ، چیزی است که ما را تشویق میکند تا ریسک افزایش سرمایه گذاری در بازار سهام را به امید ایجاد بالاترین نرخ بازده واقعی بپذیریم . بازده واقعی (همه بحث های بازار سهام ما باید به این معیار نهایی خلاصه شود) بازده سرمایه گذاری است که پس از کارمزد، مالیات، تورم و سایر اصطکاک ها باقی می ماند. هزینهها در نظر گرفته شده است. تا زمانی که تورم معتدل باشد، بازار سهام بهترین شانس را در مقایسه با درآمد ثابت و نقدینگی فراهم میکند.
مواقعی بسیار مفید است که به سادگی اعداد تورم و تولید ناخالص داخلی را با ارزش اسمی در نظر بگیریم و به جلو برویم، بهخصوص که موارد بسیار دیگری وجود دارد که توجه ما را به عنوان سرمایه گذار می طلبد. بااینحال، ارزشمند است که هر از گاهی خود را در معرض تئوری های اساسی پشت اعداد قرار دهیم تا بتوانیم پتانسیل خود را برای بازده سرمایه گذاری در چشم انداز مناسب قرار دهیم.
خلاصه
• سرمایهگذاران منفرد باید سطحی از درک تولید ناخالص داخلی (GDP) و تورم را بیابند که به تصمیمگیری آنها کمک کند بدون اینکه آنها را با دادههای بیشازحد غیرضروری غرق کند.
• اگر تولید کلی اقتصادی در حال کاهش باشد، یا صرفاً ثابت بماند، اکثر شرکتها نمیتوانند سود خود را افزایش دهند (که محرک اصلی عملکرد سهام است). بااینحال، رشد بیشازحد تولید ناخالص داخلی نیز خطرناک است.
• باگذشت زمان، رشد تولید ناخالص داخلی باعث تورم میشود - تورم، اگر کنترل نشود، خطر تبدیلشدن به تورم فوقالعاده را دارد.
• اکثر اقتصاددانان امروزی موافقاند که تورم اندک، حدود 1 تا 2 درصد در سال، بیشتر از اینکه برای اقتصاد مضر باشد، سودمند است.