نحوه کنترل رکود تورمی
رکود تورمی یک شرایط اقتصادی است که رشد آهسته و بیکاری نسبتاً بالا را با افزایش قیمت ها یا تورم ترکیب می کند. راهکارهای استاندارد اقتصاد کلان برای تورم یا بیکاری در برابر رکود تورمی بی اثر تلقی می شوند. در واقع، هیچ توافق جهانی در مورد بهترین راه برای توقف رکود تورمی وجود ندارد.
مشکل این است که واکنش های عادی به دو جزء اصلی رکود تورمی - رکود و تورم - کاملاً متضاد هستند.
رکود و تورم
دولت ها از طریق سیاست های پولی و مالی انبساطی به رکودها پاسخ می دهند. یعنی پول بیشتری را وارد اقتصاد می کنند. پول بیشتر به معنای پول ارزان تر است. کسب و کارها تشویق به وام گرفتن، رشد و استخدام می شوند. مصرف کنندگان بیشتر از اعتبار استفاده می کنند و خریدهای عمده را در نظر می گیرند.
تورم پاسخ مخالف را می طلبد. دولت عرضه پول در سیستم را محدود می کند تا وام گرفتن را گرانتر کند. کسب و کارها و مصرف کنندگان کمتر وام می گیرند و کمتر خرج می کنند. اقتصاد کلی کند می شود. با کاهش تقاضا، افزایش قیمت ها متوقف می شود.
اما وقتی رکود اقتصادی با تورم بالاتر هم زمان می شود، سیاست گذاران چه می توانند بکنند؟ این بدترین هر دو جهان است و قرار است غیرممکن باشد.
وقتی غیرممکن اتفاق می افتد
AW Phillips اقتصاددان نیوزلندی دادههای تورم و بیکاری را در بریتانیا از سال 1861 تا 1957 مورد مطالعه قرار داد. او یک رابطه معکوس ثابت بین افزایش قیمتها و افزایش بیکاری پیدا کرد.
فیلیپس نتیجه گرفت که دوره های کم بیکاری باعث افزایش قیمت نیروی کار شد که به مصرف کنندگان منتقل شد. یعنی کمبود نیروی کار منجر به افزایش هزینه های زندگی می شود.
در مقابل، فیلیپس خاطرنشان کرد، رکودها نرخ تورم دستمزدها را کاهش داد. اینها در قیمت های پرداخت شده توسط مصرف کنندگان منعکس شد. قیمت ها کاهش یافت یا حداقل ثابت ماند.
این رابطه معکوس بین سطح بیکاری و نرخ تورم در مدلی نشان داده شد که به منحنی فیلیپس معروف شد .
با استفاده از منحنی فیلیپس
اقتصاددانان برجسته کینزی قرن بیستم و طرفداران سیاست دولت مانند پل آ. ساموئلسون و رابرت ام. سولو معتقد بودند که منحنی فیلیپس می تواند برای نظارت بر مبادله بین تورم و بیکاری و حفظ تعادل چرخه تجاری استفاده شود.
با این وجود، ایالات متحده در دهه 1970 وارد دوره رکود تورمی شد ، زمانی که افزایش همزمان قیمت مصرف کننده و بیکاری را تجربه کرد. اقتصاددانان کینزی در مواجهه با واقعیتی که تصور می شد غیرممکن است، تلاش کردند تا توضیحی یا راه حلی ارائه دهند.
چگونه اقتصاددانان برای مبارزه با رکود تورمی پیشنهاد کردند
جستجوی سلاحی برای مبارزه با رکود تورمی تا حدی منجر به ظهور نظریههای اقتصادی طرف عرضه به عنوان جایگزینی برای اقتصاد کینزی شد.
میلتون فریدمن ، که در دهه 1960 استدلال کرده بود که منحنی فیلیپس بر اساس فرضیات معیوب ساخته شده است و رکود تورمی امکان پذیر است، زمانی که حوادث ثابت کرد حق با او بود، به شهرت رسید.
فریدمن این نظریه را مطرح کرد که به محض اینکه مردم با نرخ تورم بالاتر سازگار شوند، بیکاری دوباره افزایش خواهد یافت، مگر اینکه به علت اصلی بیکاری رسیدگی شود.
ابتدا تورم را کنترل کنید
او استدلال کرد که سیاست انبساطی سنتی به نوبه خود منجر به افزایش دائمی نرخ تورم خواهد شد. او استدلال کرد که بانک باید برای تثبیت قیمت ها تلاش کند تا از خارج شدن تورم از کنترل جلوگیری کند.
او گفت که اگر دولت اقتصاد را رها کند، بازار آزاد نیروی کار را به مولدترین مصارف آن اختصاص خواهد داد.
بیشتر دیدگاههای نئوکلاسیک یا اتریشی درباره رکود تورمی، مانند دیدگاه اقتصاددان فردریش هایک ، مشابه دیدگاه فریدمن است. نسخه های رایج شامل پایان دادن به سیاست های پولی انبساطی و اجازه دادن به قیمت ها برای تعدیل در بازار آزاد است.
در غیاب هرگونه مداخله ای، رکود تورمی ممکن است در زمان خود اصلاح شود.
اقتصاددانان کینزی امروزی مانند پل کروگمن استدلال می کنند که رکود تورمی را می توان از طریق شوک های عرضه درک کرد و دولت ها باید برای اصلاح شوک عرضه بدون اجازه افزایش سریع بیکاری اقدام کنند.
نبرد سیاسی
واضحترین راهحلهای رکود تورمی در ایالات متحده بسیار نامحبوب هستند، برای مثال، اگر قیمت نفت یکی از دلایل اصلی قیمتهای خارج از کنترل باشد، ممکن است خصوصیسازی یا کنترل قیمت اعمال شود. اگر دستمزدهای بالاتر مقصر تورم باشد، دولت ممکن است افزایش دستمزدها را محدود کند.
در غیاب هیچ اقدامی از سوی دولت، رکود تورمی ممکن است به مرور زمان خود را اصلاح کند. در دهه 1970، رکود تورمی حداقل تا حدی ناشی از افزایش ناگهانی قیمت جهانی نفت بود که توسط کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه تحمیل شد. با گذشت زمان، هزینه نفت به سطوح عادی بازگشت و اقتصاد از رکود خود خارج شد.
خلاصه
• یک دولت ممکن است با ریختن پول بیشتر به اقتصاد برای کاهش نرخ وام و شروع هزینه ها، رکود را کاهش دهد.
• با کاهش جریان پول با تورم مقابله میکند و نرخ وامها را بالاتر به کاهش هزینهها وادار میکند.
• رکود تورمی که زمانی غیرممکن تصور می شد، بعید به نظر می رسد که به خوبی به هر یک از این سیاست ها پاسخ دهد.